بالاخونه

اینجا بالاخونه ی منه...

سه‌شنبه

راه سومی وجود نداره : یا باید هر روز صبح از خواب بیدار شی و دنبال زندگی بدویی. یا اینکه اصلاً صبح از خواب بیدار نشی!
زندگی یه ورزش صبحگاهیه که تا شب موقع خواب طول میکشه. گاهی نفس آدم رو میبره! خوش به حال اونایی که یکی اون وسطا یه لیوان آب خنک دستشون بده...

دوشنبه

این روزا زیاد وبلاگ میخونم...
سالها پیش، در مدت کوتاهی فهمیدم که وقتی تو جمع دوستات نیستی ، این چت رومها جایی نیستن که یه همفکر...همزبون...یا همدرد بتونی توش پیدا کنی. اونجا همه دروغ میگفتن جز من !!! اما حالا احساس میکنم وبلاگ چیزیه که همیشه دنبالش بودم...صداقت خاصی رو میشه تو بعضیاشون پیدا کرد.خوشحالم که بالاخره من هم وبلاگمو راه انداختم. مثلاً امروز وبلاگ برهوت سرد رو میخوندم. تک تک پستهاش حرفایی بود که من هم برای گفتن داشتم...اما !!! نمیدونم چرا نمیتونم احساساتمو اینجا بنویسم. شاید واسه همینه که اسمشو بالاخونه گذاشتم... میبینید که احساساتمو اینجا خرج نمیکنم. برای اونها مخاطب خاص میخوام! خواستم برای تک تک پستهاش کامنت بذارم. اما همشونو همینجا مینویسم امیدوارم که بخونه...
دلم عجیب گرفته... این تقریباً همون جمله ایه که من برای "فریاد سکوت" (یک مخاطب خاص!) فرستادم.تقریباً تو همون روزا.
انتظار... فکر کنم دو تا پستی که در این مورد داریم از یه حس نشات گرفته.
من رو هم میشه در 4 دقیقه و چند ثانیه شنید : the rain must fall (yanni)
و : ...ها ، background ،رنگ نوشته ها
جالبه...نه ؟؟!؟!؟!؟
اگه روزی به این نتیجه برسم که وبلاگم مخاطب خاص داره شاید رنگ و بوش عوض بشه.
یکی حرف جالبی زده : "عشق مثل ساعت شنیه ! همونقدر که قلب رو پر میکنه ، مغز رو خالی میکنه.". شاید باید یه خورده از بالاخونمو بریزم تو قلبم. و بعدش یه خورده از قلبمو بریزم تو بالاخونم !!! گرفتی ؟؟؟ اما تا اطلاع ثانوی بالاخونه، بالاخونه است.
به لینک هایی که دارم سر بزنید...قبولشون دارم.

یکشنبه

احساس نیاز کردم که یه چیزی به مطالب پست قبلیم اضافه کنم. میدونید...من عاشق طبقه بندی و دسته بندی هستم. کلاً همه چی تو بالاخونه ام اینطوری جا شده ! به نظر من دیدگاه انسانها نسبت به ازدواج دو حالت داره که شاید بشه گفت وجه تمایز اصلی زندگی ایرانی و غربیه :
1.ازدواج برای "با هم" زندگی کردن.
2.ازدواج برای "برای هم" زندگی کردن.
نمیخوام بگم که کدوم درست یا کدوم غلطه. چون از نظر من اینها دو سبک متفاوت زندگی هستن. هر دو درستن... اما به شرطی که هر دو طرف یه دیدگاه واحد داشته باشن. خب من کسی هستم که نمیتونم تصوری غیر از این داشته باشم که همسر آیندم "برای من" زندگی کنه. بنا بر این خود من هم اینگونه خواهم بود. اگه خواستید که از ازدواج تنها به "با هم بودن" برسید حرفی نیست...اما لطفاً یکی مثل خودتون پیدا کنید. چون کسانی مثل من با داشتن همسری با این دیدگاه احساس شکست در زندگی خواهند کرد. امیدوارم هر کسی به ایده آلش برسه. میدونید... برای من، "با هم بودن" به همراه "فقط برای هم بودن" زیباست. من لازم میدونم که با ازدواج تن به محدودیت هایی بدم که پذیرش متقابلش از طرف همسرم برام خیلی مهمه. پس به دنبال کسی خواهم بود که مثل من فکر کنه. من اینم... شما هم میتونید هر طور دوست دارید باشید. فقط دروغ نگید !!!
به یه حقیقتی اعتراف کنم : از قدیم گفتن : "همه چیز را همگان دانند." و من میخوام بگم که، عشق هم یکی از این همه چیزهاست. شاید عشقی که شما رو سیراب کنه در هیچ فرد واحدی یکجا یافت نشه... اما این برام مهمه که شما برای این مساله چه راهکاری دارید ؟؟؟ خوشحال میشم که با نظراتتون حوزه ی دید منو افزایش بدید.
میخوام سر فرصت درباره ی ارتباط عشق و سکس صحبت کنم. فکر کنم که این یکی از کلیدهای حل مساله است نه ؟؟!؟؟!!

جمعه

به نظر من از لحاظ مساله ی خیانت در زندگی مشترک انسانها به دو دسته ی اصلی تقسیم میشن :
1.کسانی که اصالتا شخصیت بی بند و بار و هوسبازی دارن.
2.کسانی که پایبند مسایل زندگی خانوادگی هستن.
دسته ی اول که تکلیفشون مشخصه.من میخوام راجع به دسته ی دوم بگم.دسته ای که از تعریفشون بر میاد که اصلا خیانتی ازشون سر نزنه،در حالی که اینطور نیست. و شرایط میتونه هر مساله یی رو پیش بکشه. باز هم از اون دسته بندی های مخصوص خودم : دسته ی دوم هم ، از نظر انگیزه ی خیانت به دو دسته تقسیم میشن :
1. برآورده نشدن نیازهای عاطفی.
2. برآورده نشدن نیازهای جنسی.
میخوام یه مقدار راجع به این دو مساله صحبت کنم.
در مورد نیاز های عاطفی اولا باید به این حقیقت مهم توجه داشت که ، "در هر سن و سالی مردها نیاز به مادر و زنها نیاز به پدر دارن". که باید در دوران پس از ازدواج ، این نیاز توسط همسر برآورده بشه. این حقیقتیه که عموما مردها از قبولش فراری اند و زنها از انجامش . و اما مساله ی دیگه اینه که در زندگی مشترک ، همواره هر دو طرف با وجود کسب تجارب و پختگی شخصیتی ؛ نیاز به داشتن عشقی کودکانه ، یا شاید بهتر باشه بگم ، عشقی ساده و صمیمی ؛ مثل ایام خامی جوونی رو از دست نمیدن. و جذابیت اون نوع ارتباط عاطفی در کنار کمبودش میتونه طرف مقابل رو به سمت رسیدن به این عشق و احساس از کانال نفر سوم هدایت کنه.باید توجه داشت که کسب تجربه ی زندگی تنها این مقوله رو اضافه میکنه که طرفین ، به اثبات عشق و علاقه به واسطه ی نوع رفتار و درخواست ها وطرز اداره ی زندگی مشترک هم نیاز بیشتری نسبت به ایام ابتدایی زندگی مشترک احساس میکنن. اما یک توصیه ی دوستانه به متاهل ها دارم : همواره این حقیقت رو در نظر بگیرید که همسر شما داره تمام نیازهای شما و خانواده رو با از خودگذشتگی تامین میکنه و مطمیناً فردی خارج از محدوده ی مشکلات زندگی مشترکتون میتونه بسیار بیشتر از همسرتون براتون وقت بذاره ، اونهم وقتی که تنها صرف "عشقولانه ها ! " میشه . بنابر این با وقوف به این مساله اجازه ندین زندگی مشترکتون با بوجود آمدن مشکلاتی ، با معظل بی اعتمادی دست به گریبون بشه.
اما در مورد نیازهای جنسی نیاز به جسارت بیشتری در بیان هست . عقیده ای دارم... و اون اینه که مخاطب ناشناس رو باید مخاطب سطح بالایی در نظر گرفت. به همین خاطر در این مورد رک صحبت میکنم. طبق یک آمار رسمی ، 50 درصد طلاقها در ایران به دلیل وجود مشکلات و نارضایتی جنسیه. و این زنگ خطر رو برای هر انسان عاقلی به صدا در میاره! با توجه به مطالعاتم در این زمینه به یک جمعبندی اساسی رسیدم : مشکل جنسی در خانواده های ایرانی به خاطر وجود مردان عجول و زنان خجالتیه(البته در مقوله ی سکس). فکر کنم با این جمله کلی حرف زده باشم. فقط این نکته رو اضافه کنم : با وجود اینکه متاسفانه در جامعه ی ما مسایل مرتبط با سکسِ قبل از ازدواج و بعد از ازدواج آموزش داده نمیشن؛ اما اهمیت این موضوع به اندازه ای زیاد و مسلّمه که لازمه، هر فردی به شخصه در زمینه ی کسب آموزشها و اطلاعات در این زمینه تلاش کنه. اما به این دلیل که دسترسی به منابع منحرف کننده و پورنو (porno) بسیار آسانتر از دسترسی به منابع علمی و تجربیه ؛ همواره باید در این زمینه هشیار بود و در صورت امکان به یاری هم پرداخت. (البته با توجه به "ادب"و متانتی که لازمه ی این کاره.)
یه سایت خوب بهتون معرفی میکنم...کافیه که به مدارک علمی نویسندگان مقالاتشون توجه کنید. البته اگه حوصله ی خوندن متن انگلیسی رو دارید !اگه سایت فارسی میشناسید معرفی کنید تا به این پست اضافه کنم.
www.askmen.com

چهارشنبه

گفت : "تلاش کن چیزی رو که دوست داری به دست بیاری.اگر نه مجبوری تا چیزی رو که به دست میاری دوست داشته باشی."
میگم : "نمیدونم چرا همیشه چیزهایی رو که دوست داشتم ؛ دورترین چیز از من ، و نزدیکترین چیز به باقی آدمها بودن."
تلاش میکنم تا چیزی رو که دوست دارم به دست بیارم. در غیر اینصورت امیدوارم چیزی رو که بدست میارم دوست داشتنی باشه.وگر نه...آدمی نیستم که خودمو مجبور کنم.

پنجشنبه


انتظار...شیرین ترین تلخی این زندگیه.
این شیرینیش داره حالمو به هم میزنه.میفهمی؟!؟!؟!

یه مدتی بود که با خودم میگفتم؛ تو باید لیاقت منو داشته باشی.
اما اگه تو کسی هستی که لایق منی، برام اونقدر ارزشمندی که لازمه من لیاقتم رو بهت ثابت کنم، قبل از اینکه از تو انتظار داشته باشم.
پس در اولین فرصت که ببینمت این کا رو انجام میدم.چون آدمای لایق قدر لیاقت ذیگران رو میدونن،سعی میکنم که "من" لایق تو باشم.
لطفن یه قرار بذار همدیگه رو ببینیم!

سه‌شنبه


حیف...
حیف که خیلی زود بزرگ شدم...که دیگه نمیتونم اون چیزی رو که به زیباییش و به زندگی سازیش ایمان دارم رو تو زندگیم بیارم.و اون عاشق بودن فقط برای عشقه. احساس میکنم نمیتونم عشق بدون وصالو تحمل کنم . یه جورایی ناراحتم که دارم معتقد به عشق دور اندیش میشم. خب این خاصیت بالا رفتن سنه. اما زیبایی بی پروا عاشق شدن رو از آدم میگیره.
اما من عاشق خواهم بود و به کوری چشم همه ی اونهایی که دوستت دارم رو لوث کردن،"دوستت دارم" رو فریاد خواهم زد.
چون عشق تنها سکه ایه که یک رو داره. پس چرا سکه رو نیندازم؟

یکشنبه

انسان موجود بدبختیه...
بد بختیش هم زیر سر خداست!!! اینقدر دستگاه عصبیش رو قوی خلق کرده که تو زندگیش بر خلاف بقیه موجودات ،که جز زنده موندن دغدغه ی دیگه ای ندارن ،میتونه به چیزای خیلی زیاد دیگه ای فکر کنه. که این کارشو خیلی سخت کرده.
مفاهیمی مثل حسادت،گناه،خیانت،فداکاری،گذشت و ایثار جزء کوچیکی از خیل چیزاییه که ذهن ما رو بیشتر از باقی موجودات به زحمت میندازه.و انسان بودن رو سخت تر و سخت تر میکنه.
اما گاهی فکر میکنم احساس اینهمه زیبایی خلقت و درکی در این حد والا از عشق و این قدرت تخیل فوق العاده و در کنارش قدرت فهم بالا ودر یک کلام مفهوم متفاوت زندکی برای انسان؛اینقدر ارزشمند و جذابه که به رفتن زیر بار فشار مسوولیت انسان بودنش می ارزه.
دوست داشته نشدن تلخه اما شیرینی دوست داشته شدن و دوست داشتن اینقدر جذابه که می ارزه به خاطرش تن به زندگی بدیم.در واقع به انسان فرصت داده شده تا خوشبخت ترین موجود گیتی باشه... اما به سختی!
خداوند رو شاکرم...
و از خدا میخوام غرور و تکبر رو مثل همیشه از من دور نگه داره.و ازش ممنونم که مسیر زندگی منو در راه جدال برای کسب این خوشبختی قرار داده.جدالی سخت که امید پیروزی، قابل تحملش کرده.
اینهمه حرف رو زدم که اینو بگم...
این روزا بحث قرصای extasy داغه.به این فکر میکردم که چرا جوونا سراغش میرن؟ برای خودم تفسیری دارم.من فکر میکنم رفتن به سوی عالم خیالی این مواد واسه فرار از میدان جنگ زندگیه. یک درجه تخفیف برای خود کشی...یک فرار.
من این مواد رو تجربه نکردم. اما گمان نمیکنم تنهاعامل شادشدن برای جذابیتشون کافی باشه.چون راههای زیادی برای کسب شادی و لذتی بیشتر از اینها ،بدون پیشواز بدبختی در خط پایان وجود داره.
و اما بزرگترین ایراد این مصرف کننده های این مواد تو جامعه ی ما(از دیدگاه من) اینه که هیزم خشکی شدن واسه سوزوندن ترها، به دست مخالفان شاد زیستن انسانها. اینها با همراه کردن مبحث شادی،فریاد زدن،رقصیدن و هد زدن با این مزخرفات ؛میخوان قبح اونها رو به نیازهای مسلم یک جوان وصله بزنن. نه ! نه ! فکر نکنین نیازه که اینو با زبون صریح بیان کنن! زبان تصویر تلویزیون و مونتاژش براحتی اینکارو انجام میده.
ببینید...برای خود من هد زدن یه نیازه !!!من دقایق زیادی از زمان های خالی روزهامو با همراهی صدای بلند موسیقی متال هد زدم.اینطوری کلی از انرژی چگال شده ات !!! آزاد میشه تا مثلن... نری مثل وحشیا تو خیابون با ماشین ویراژ بدی و عربده بکشی تا خالی بشی! یه کارکردی مثل ورزش داره(که البته از این هم غافل نیستم).
این موسیقی متال همون چیزیه که همواره تو خبر کشف پارتی های X وپارتیهای قبل از آدمکشی های قاتلین امروزی، با تاکید بسیار تابلویی جا میشه!تا مفهوم موسیقی متال تو ذهن مردم ،با وحشیگری و خشونت همراه باشه. غافل از اینکه فریاد زدن توی یه کنسرت متال...داغون کردن ماشینهای اوراق تو کلوب های مخصوص اینکار تو آمریکا...قهقهه زدن تو کلوب خنده و حتی رقصیدن نیازهاییه که دریغ کردنشون از جوونا اونها رو به جایی میبره که بهش برسن : دنیای x!
اما مادامی که تو جامعه ی ما فشار های اقتصادی،فرهنگی،سیاسی،اعتقادی و اجتماعی فراتر از حد تحمل میانگین انسان رو دوش جوونا سنگینی میکنه؛باید منتظر افزایش فرار اونها از میدان نبرد زندکی بود.و ننگ ابدی رو برای کسانی خواست که جوونها رو از زندگی فراری میدن ...اما از طرف دیگه بازخواستشون میکنن.
از خداوند عشق،مهربانی وشادمانی میخوام که تمام انسانهایی که آرزومند سعادت باقی انسانها هستند،ودر این راه تلاش میکنن، به لطف یاری اون، شادکام...سلامت و سعادتمند باشن.
آرزومند سعادت همه ی اون انسانها!!!