بالاخونه

اینجا بالاخونه ی منه...

دوشنبه

این روزا زیاد وبلاگ میخونم...
سالها پیش، در مدت کوتاهی فهمیدم که وقتی تو جمع دوستات نیستی ، این چت رومها جایی نیستن که یه همفکر...همزبون...یا همدرد بتونی توش پیدا کنی. اونجا همه دروغ میگفتن جز من !!! اما حالا احساس میکنم وبلاگ چیزیه که همیشه دنبالش بودم...صداقت خاصی رو میشه تو بعضیاشون پیدا کرد.خوشحالم که بالاخره من هم وبلاگمو راه انداختم. مثلاً امروز وبلاگ برهوت سرد رو میخوندم. تک تک پستهاش حرفایی بود که من هم برای گفتن داشتم...اما !!! نمیدونم چرا نمیتونم احساساتمو اینجا بنویسم. شاید واسه همینه که اسمشو بالاخونه گذاشتم... میبینید که احساساتمو اینجا خرج نمیکنم. برای اونها مخاطب خاص میخوام! خواستم برای تک تک پستهاش کامنت بذارم. اما همشونو همینجا مینویسم امیدوارم که بخونه...
دلم عجیب گرفته... این تقریباً همون جمله ایه که من برای "فریاد سکوت" (یک مخاطب خاص!) فرستادم.تقریباً تو همون روزا.
انتظار... فکر کنم دو تا پستی که در این مورد داریم از یه حس نشات گرفته.
من رو هم میشه در 4 دقیقه و چند ثانیه شنید : the rain must fall (yanni)
و : ...ها ، background ،رنگ نوشته ها
جالبه...نه ؟؟!؟!؟!؟
اگه روزی به این نتیجه برسم که وبلاگم مخاطب خاص داره شاید رنگ و بوش عوض بشه.
یکی حرف جالبی زده : "عشق مثل ساعت شنیه ! همونقدر که قلب رو پر میکنه ، مغز رو خالی میکنه.". شاید باید یه خورده از بالاخونمو بریزم تو قلبم. و بعدش یه خورده از قلبمو بریزم تو بالاخونم !!! گرفتی ؟؟؟ اما تا اطلاع ثانوی بالاخونه، بالاخونه است.
به لینک هایی که دارم سر بزنید...قبولشون دارم.

2 نظر:

Anonymous ناشناس گفت...

این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

۴:۲۱ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس گفت...

یک جواب دندان شکن زیر کامنتت گذاشتم، مخلص علی

۱۲:۲۶ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی