بالاخونه

اینجا بالاخونه ی منه...

چهارشنبه


شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش.
خودم هم باورم نمیشه.. تا حالا چیزی نخوردم که تلخ باشه! از زیتون و آبجو گرفته تا عصاره ی کیاه صبر ، که یکی از دوستام واسه سر کاری به خوردم داد! بعد خوردن اونی که بهم داد ؛ گفتم : "متوجه نشدم چیه ! بذار بیشتر بخورم ببینم چیه ؟!" که کار به جایی رسید که گفت : "بابا ! گرونه ! زیاد نخور !"
اصلا طعمی به اسم "تلخ" برام مفهومی نداره...شاید به این خاطره که تلخ تر از هر تلخی رو دارم تجربه میکنم.
اما باز... شراب تلخ میخواهم...
شراب تلخی که مستم کنه از عسل برام شیرین تره...
تلخ...

پی نوشت : شاید دارم ناشکری میکنم. خداییش زندگی خوبی دارم.
اما نه... ناشکر نبودم. همیشه شاکر بودم و هستم. به خاطر خیلی چیزا که دارم و خیلی چیزا که ندارم...
اما... به خاطر یه چیزی که ندارم از خدا دلخورم! شاید قراره که بده ... اما کی؟ من همین حالا میخوام !!!
...شراب... خودشم (!!!) تلخ !

3 نظر:

Anonymous ناشناس گفت...

مي گم دايي... بالاخونه تعطيله؟؟؟؟

۱۱:۳۷ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس گفت...

سفارش بده برات بيارن اون شراب تلخ رو از طريق كامنت كه نميشه( هه هه هه) موفق باشي و ممنون كه به من سر زدي و كانمت دادي

۸:۲۶ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس گفت...

MA APPIM....

۱۲:۲۰ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی