خاک تو سرت کنن...
آخه بی شعور تو هنوز یاد نگرفتی واسه به دست آوردن چیزایی که دوستشون داری گاهی لازمه که دروغ بگی؟!
چرا دروغ ؟!؟!؟!
چرا که نه ؟
چرا باید تنها تو باشی که حقیقت برات بیشتر از خواسته هات ارزش داشته باشن ؟
چرا تنها تو باید به خاطر کسانی که دوستشون داری از خواسته هات بگذری ؟
چرا باید تنها تو مستحق دروغ شنیدن باشی ؟
چرا تنها تو نباید داشته باشی، چون تنها تو راست میگی ؟
چرا تنها تو باید بار شنیدن دروغ دیگران رو با اشکات به عهده بگیری و اشکات مزرعه ی دیگران رو سیراب کنه ؟
چرا همه واسه داشتنت دروغ بگن و تو واسه داشتن کسی دروغ نگی ؟
چرا همیشه تو واسه دیگران ببخشی و نخوای کسی واسه تو ببخشه ؟
چرا فقط تو باشی که وقتی غم تو دلته با عزیزی حرف نزنی که نکنه خدای ناکرده لحظه هاش خاکستری شه ؟ و تو باشی که بار غم همه رو به دوش بکشی ؟
چرا...
چرا...
چرا...؟
آخه چرا اینقدر ساده ای ؟؟؟
ها ؟
میدونم حرفی واسه گفتن نداری ...
حالا هی جلوی چشم همه "دوستت دارم" رو فریاد کن تا انگ هزار جور کار نکرده رو به پیشونیت بزنن.
تا فردا هر کی از راه میرسه بگه که : من فقط به تو گفتم دوستت دارم! و تو هم باورت شه... شاید حتی عذاب وجدان هم بگیری!!! که چرا من تنها به این آدم "دوستت دارم" رو نثار نکردم ؟!؟!؟!
اما باز حماقتت نذاره بفهمی که دوستت دارم های تو واسه کیا و با چه نوع احساسی بوده و ... دوستت دارم های کتمان شده ی اون...
حتی خودت هم گاهی فراموشت بشه که "دوستت دارم" ی تو دلت هست که هنوز نثار کسی نکردی . ولی اونی که میگه "دوستت دارم" رو به زبون نیاورده...
دلم هیشکی رو نمیخواد...
دلم" فقط" گریه میخواد...
آخه بی شعور تو هنوز یاد نگرفتی واسه به دست آوردن چیزایی که دوستشون داری گاهی لازمه که دروغ بگی؟!
چرا دروغ ؟!؟!؟!
چرا که نه ؟
چرا باید تنها تو باشی که حقیقت برات بیشتر از خواسته هات ارزش داشته باشن ؟
چرا تنها تو باید به خاطر کسانی که دوستشون داری از خواسته هات بگذری ؟
چرا باید تنها تو مستحق دروغ شنیدن باشی ؟
چرا تنها تو نباید داشته باشی، چون تنها تو راست میگی ؟
چرا تنها تو باید بار شنیدن دروغ دیگران رو با اشکات به عهده بگیری و اشکات مزرعه ی دیگران رو سیراب کنه ؟
چرا همه واسه داشتنت دروغ بگن و تو واسه داشتن کسی دروغ نگی ؟
چرا همیشه تو واسه دیگران ببخشی و نخوای کسی واسه تو ببخشه ؟
چرا فقط تو باشی که وقتی غم تو دلته با عزیزی حرف نزنی که نکنه خدای ناکرده لحظه هاش خاکستری شه ؟ و تو باشی که بار غم همه رو به دوش بکشی ؟
چرا...
چرا...
چرا...؟
آخه چرا اینقدر ساده ای ؟؟؟
ها ؟
میدونم حرفی واسه گفتن نداری ...
حالا هی جلوی چشم همه "دوستت دارم" رو فریاد کن تا انگ هزار جور کار نکرده رو به پیشونیت بزنن.
تا فردا هر کی از راه میرسه بگه که : من فقط به تو گفتم دوستت دارم! و تو هم باورت شه... شاید حتی عذاب وجدان هم بگیری!!! که چرا من تنها به این آدم "دوستت دارم" رو نثار نکردم ؟!؟!؟!
اما باز حماقتت نذاره بفهمی که دوستت دارم های تو واسه کیا و با چه نوع احساسی بوده و ... دوستت دارم های کتمان شده ی اون...
حتی خودت هم گاهی فراموشت بشه که "دوستت دارم" ی تو دلت هست که هنوز نثار کسی نکردی . ولی اونی که میگه "دوستت دارم" رو به زبون نیاورده...
دلم هیشکی رو نمیخواد...
دلم" فقط" گریه میخواد...
1 نظر:
يواش دايي... چرا مي زني حالا... كشتي خودتو... اين دفه رو به خاطر من....
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی