حالم به هم میخوره از خانومایی که تا میای بگی زنها تو زندگی فلان وظیفه رو دارن تندی آتیش فمینیستیشون گر میگیره و احساس میکنن اگه موضع نگیرن یه زن پپه ی خنگن که قراره یه مردی تو زندگی ازشون سواری بگیره! یه جور پرستیژ شده واسشون فمینیست بودن! تو یه وبلاگی نظر داده بودم که یه زن میتونه کسی باشه که از وجودش مرد به آرامش برسه. خانوم محترمی اومدن و گفتن : امروزه کمتر کسی مثلن سياهپوستان را برده و کمتر از ديگر نژاد ها ميداند.روزی هم خواهد رسيد که کسی زنان را با صفت(مايه آرامش مرد)نشناسد(چرا مردان مايه آرامش زنان نباشند٫و زنان از دامان مرد به معراج نرسد؟)
به عقیده ی من این نهایت نقصان گستره فکر و ذهن انسان رو میرسونه که بخواد اینطور یکجانبه گرایانه قضیه ای رو ببینه. وقتی اومده گفته بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه که مینگری اینجا مصداق پیدا میکنه. همین نگاه خام به این جمله نشان از عدم وجود اون عظمت نیست؟
حرفم اینه: اگه هزار و یکی مسوولیت پای یک مرده توی زندگی و هر زنی بابتش از مرد انتظار داره آیا باید گفت که چرا زن اونها رو به عهده نمیگیره؟ اگه میگن مرد تحمل جسمی و روحیش برای رفتن زیر بار مشکلات مالی و حفظ امنیت و آسایش خانواده بیشتر از زنه پس اونه که باید سنگ زیرین آسیاب باشه... من باید بیام و بگم که نه! باید زن همه ی اونها رو بر عهده بگیره!؟!؟؟؟
به خدا با حرف زدن راجع به این مسایل احساس میکنم دارم به شعور انسانهایی (مخصوصا خانمها چون طرف صحبتم گروهی از جنس اونهاست) که یه نمه منطق دارن اهانت میکنم. اما انگار همچنان جا برای موعظه هست تو این مملکت. نمیدونم فهم این مساله که هر دو طرف چه زن چه مرد تواناییها و استعدادهای خاص خودشونو دارن که قابل تنفیذ به دیگری به طور کامل نیست اینقدر سخته؟!؟! اینکه وجود زن پر از احساسات لطیفیه که میتونه زنگار خشنی رو که درگیریهای روزمره روی روح یک مرد به جا میذاره رو پاک کنه برای کسی جای ابهام داره؟ آیا گفتن این حرف از من در نگاه هر خواننده ی منطقی به این معنا هست که یک مرد باید نسبت به زن خشونت نشون بده و در عوض زن مهربونی کنه؟ یا مرد نباید موجبات آرامش زن رو فراهم کنه؟ و آیا برداشت اون خانم محترمی که عرض کردم از حرفای من چیزی غیر از این میتونسته باشه؟
ایشون خودشون این جمله رو (شاید از روی عادت نه از روی درک عمیق) تو نوشتشون آوردن : زنان و مردان تنها مکمل هم هستند٫نه بيش و نه کم. آیا این دو جمله ای که پشت سر هم بیان کردن نهایت تناقض نیست؟
بذارید دیدگاهمو راجع به این دعواهای متعصبانه ی خالی از عقلی که بین مردسالارها و زنان یا بین فمینیست ها و مردهاست رو بگم.
یه زمونه ای بود که جامعه مرد سالار بود. زن حرفی نمیزد. اگه حتی کتک میخورد یا اگه شخصیتش تحقیر میشد. این زن به جایی رسید توی جامعه ی بشری که درس خوند. فهمید که اونم یه انسانه مثل مرد. و واسه خودش حقوقی داره که برای مالکیتش باید تلاش کنه. شروع کرد به راه انداختن نهضتهای حمایت از زن و ...
تا اینجاش کاملا متین! نتایجی رو هم که کسب کرد کاملا قابل تحسین. اما... حالا این فمینیستها دارن رنگ و بوی دیگه ای به قضیه میدن. اونها دارن چاقویی رو که باهاش نیازهای اصولی رو برطرف میکردن برای گرفتن امتیازات نامعقولی استفاده میکنن. به تلافی اون دورانی که زیر سلطه برده وار بودن! تو این شک نکنید که اگه قرار به جنگ برای بیشتر و بیشتر گرفتن بدون منطق باشه مردها حتما از زنها بیشتر به دست میارن! و اگه میبینید که امروزه به شدت با وجودشون به عنوان حامی حقوق زنان برخورد نمیشه فقط و فقط به یک دلیله... همون چیزی که فمینیستها فراموش کردن! اینکه تو این برهه ی تاریخی که زنها داشتن درک خودشون رو بالا میبردن مردها هم شناختشون رو از موجودی به نام زن افزایش دادن. دیگه دیدگاههای اونها هم عوض شده. من نمیتونم تحمل کنم که شما حرفهای من رو جوری برداشت کنید که انگار دارید از زبان مردی میشنوید که زن رو فقط برای ساعتی قبل خوابش میخواد. ولی شما دارید در مقابل من و امثال من هم موضع میگیرید حتی به قیمت زیر سوال بردن حرفهای منطقیمون. این دعوا مسخره نیست؟
به نظر شما بر اساس خرد و فهم و بدور از تعصبات بی پایه و اساس در کنار هم زندگی کردن... درک نیازها... وظایف... موقعیت... و زندگی بر اساس یک فطرت حقیقت جو در کنار هم نیازی رو برای این دعواها باقی میذاره؟
اگه دعواتون با همون قشریه که به گفته ی خودتون بخاطر فقر اقتصادی و بی عدالتی جامعه نتونستن سطح فکرشونو بالا ببرن حرفی نیست! برید باهاشون بجنگید! (اگه این رو راه حل میدونید) اما از شان شما دور میدونم این رو... که بخواید سر مشکلی که با اون قشر دارید (و داریم) حقیقت و منطق فکری رو زیر پا بذارید.
اگر هم نه... با قشر تحصیلکرده ای که ارزش و اهمیت زن رو بیشتر از شما ندونن کمتر نمیدونن هم سر جنگ دارید... دیگه جایی برای بحث منطقی باقی نذاشتید! برای زندگیتون مردی رو آرزو میکنم که تمام زندگیتونو به صحنه ی جدال واسه حتی عوض کردن جای بچه و پا بیرون گذاشتنتون از خونه کنه!
و برای تمام کسانی که با فهم و شعور خودشون و اعتماد و اعتقاد به فهم و شعور طرف مقابل زندگی رو صحنه ای برای بخشیدن... نه جنگی برای امتیاز گرفتن... معنا کردن آرزوی یک عمر عشق و آرامش و زیبایی میکنم.
البته شاید و این جامعه نشه به کسی خرده گرفت... جایی که تهمینه میلانی تو فیلم آتش بس یه دیالوگ گنجونده که میگه : منافع مردها در قدیمی زندگی کردن و منافع زنها در متجدد زندگی کردنه!
خاک بر سرآدمی با یه همچین عقایدی کنم ... که تصور یه زندگی برای من به عنوان یه مرد امروز با اون شکل و شمایل قدیمی معنایی جز تباهی زندگی نداره. ارزش زندگی به با هم بودن و در کنار هم بودنه با احساسی به لطافت و جانبخشی عشق. چیزی که تو روابط زن و شوهری قدیم نبود. اما حالم هم به هم میخوره از کثافت کاریها و زیر آبی رفتن ها و هویت عشق رو لکه دار کردنها و بر چیده شدن احترام و ادب و عقل از زندگیها با نام تجدد.
تو زندگیمون اگه وجدان رو در نظر داشته باشیم... دانشمون رو افزایش بدیم و تعصب بی منطق نداشته باشیم... به خوشبختی دو طرفه خیلی نزدیک میشیم.
و یه راه میانبر.... اگه عاشق حقیقی هم باشیم... این حرفا و بحثها چیزی بیشتر از طنزی بیهوده و بی ارزش نخواهد بود.
به امید اینکه خداوند به هر کسی به اندازه ی لیاقتش اعطا کنه... نه کمتر نه بیشتر!
تا اونجایی که هر کسی (به گفته ی قبلی خودم) از ریختن زندگیش به زیر پای طرف مقابل احساس غرور کنه.
به عقیده ی من این نهایت نقصان گستره فکر و ذهن انسان رو میرسونه که بخواد اینطور یکجانبه گرایانه قضیه ای رو ببینه. وقتی اومده گفته بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه که مینگری اینجا مصداق پیدا میکنه. همین نگاه خام به این جمله نشان از عدم وجود اون عظمت نیست؟
حرفم اینه: اگه هزار و یکی مسوولیت پای یک مرده توی زندگی و هر زنی بابتش از مرد انتظار داره آیا باید گفت که چرا زن اونها رو به عهده نمیگیره؟ اگه میگن مرد تحمل جسمی و روحیش برای رفتن زیر بار مشکلات مالی و حفظ امنیت و آسایش خانواده بیشتر از زنه پس اونه که باید سنگ زیرین آسیاب باشه... من باید بیام و بگم که نه! باید زن همه ی اونها رو بر عهده بگیره!؟!؟؟؟
به خدا با حرف زدن راجع به این مسایل احساس میکنم دارم به شعور انسانهایی (مخصوصا خانمها چون طرف صحبتم گروهی از جنس اونهاست) که یه نمه منطق دارن اهانت میکنم. اما انگار همچنان جا برای موعظه هست تو این مملکت. نمیدونم فهم این مساله که هر دو طرف چه زن چه مرد تواناییها و استعدادهای خاص خودشونو دارن که قابل تنفیذ به دیگری به طور کامل نیست اینقدر سخته؟!؟! اینکه وجود زن پر از احساسات لطیفیه که میتونه زنگار خشنی رو که درگیریهای روزمره روی روح یک مرد به جا میذاره رو پاک کنه برای کسی جای ابهام داره؟ آیا گفتن این حرف از من در نگاه هر خواننده ی منطقی به این معنا هست که یک مرد باید نسبت به زن خشونت نشون بده و در عوض زن مهربونی کنه؟ یا مرد نباید موجبات آرامش زن رو فراهم کنه؟ و آیا برداشت اون خانم محترمی که عرض کردم از حرفای من چیزی غیر از این میتونسته باشه؟
ایشون خودشون این جمله رو (شاید از روی عادت نه از روی درک عمیق) تو نوشتشون آوردن : زنان و مردان تنها مکمل هم هستند٫نه بيش و نه کم. آیا این دو جمله ای که پشت سر هم بیان کردن نهایت تناقض نیست؟
بذارید دیدگاهمو راجع به این دعواهای متعصبانه ی خالی از عقلی که بین مردسالارها و زنان یا بین فمینیست ها و مردهاست رو بگم.
یه زمونه ای بود که جامعه مرد سالار بود. زن حرفی نمیزد. اگه حتی کتک میخورد یا اگه شخصیتش تحقیر میشد. این زن به جایی رسید توی جامعه ی بشری که درس خوند. فهمید که اونم یه انسانه مثل مرد. و واسه خودش حقوقی داره که برای مالکیتش باید تلاش کنه. شروع کرد به راه انداختن نهضتهای حمایت از زن و ...
تا اینجاش کاملا متین! نتایجی رو هم که کسب کرد کاملا قابل تحسین. اما... حالا این فمینیستها دارن رنگ و بوی دیگه ای به قضیه میدن. اونها دارن چاقویی رو که باهاش نیازهای اصولی رو برطرف میکردن برای گرفتن امتیازات نامعقولی استفاده میکنن. به تلافی اون دورانی که زیر سلطه برده وار بودن! تو این شک نکنید که اگه قرار به جنگ برای بیشتر و بیشتر گرفتن بدون منطق باشه مردها حتما از زنها بیشتر به دست میارن! و اگه میبینید که امروزه به شدت با وجودشون به عنوان حامی حقوق زنان برخورد نمیشه فقط و فقط به یک دلیله... همون چیزی که فمینیستها فراموش کردن! اینکه تو این برهه ی تاریخی که زنها داشتن درک خودشون رو بالا میبردن مردها هم شناختشون رو از موجودی به نام زن افزایش دادن. دیگه دیدگاههای اونها هم عوض شده. من نمیتونم تحمل کنم که شما حرفهای من رو جوری برداشت کنید که انگار دارید از زبان مردی میشنوید که زن رو فقط برای ساعتی قبل خوابش میخواد. ولی شما دارید در مقابل من و امثال من هم موضع میگیرید حتی به قیمت زیر سوال بردن حرفهای منطقیمون. این دعوا مسخره نیست؟
به نظر شما بر اساس خرد و فهم و بدور از تعصبات بی پایه و اساس در کنار هم زندگی کردن... درک نیازها... وظایف... موقعیت... و زندگی بر اساس یک فطرت حقیقت جو در کنار هم نیازی رو برای این دعواها باقی میذاره؟
اگه دعواتون با همون قشریه که به گفته ی خودتون بخاطر فقر اقتصادی و بی عدالتی جامعه نتونستن سطح فکرشونو بالا ببرن حرفی نیست! برید باهاشون بجنگید! (اگه این رو راه حل میدونید) اما از شان شما دور میدونم این رو... که بخواید سر مشکلی که با اون قشر دارید (و داریم) حقیقت و منطق فکری رو زیر پا بذارید.
اگر هم نه... با قشر تحصیلکرده ای که ارزش و اهمیت زن رو بیشتر از شما ندونن کمتر نمیدونن هم سر جنگ دارید... دیگه جایی برای بحث منطقی باقی نذاشتید! برای زندگیتون مردی رو آرزو میکنم که تمام زندگیتونو به صحنه ی جدال واسه حتی عوض کردن جای بچه و پا بیرون گذاشتنتون از خونه کنه!
و برای تمام کسانی که با فهم و شعور خودشون و اعتماد و اعتقاد به فهم و شعور طرف مقابل زندگی رو صحنه ای برای بخشیدن... نه جنگی برای امتیاز گرفتن... معنا کردن آرزوی یک عمر عشق و آرامش و زیبایی میکنم.
البته شاید و این جامعه نشه به کسی خرده گرفت... جایی که تهمینه میلانی تو فیلم آتش بس یه دیالوگ گنجونده که میگه : منافع مردها در قدیمی زندگی کردن و منافع زنها در متجدد زندگی کردنه!
خاک بر سرآدمی با یه همچین عقایدی کنم ... که تصور یه زندگی برای من به عنوان یه مرد امروز با اون شکل و شمایل قدیمی معنایی جز تباهی زندگی نداره. ارزش زندگی به با هم بودن و در کنار هم بودنه با احساسی به لطافت و جانبخشی عشق. چیزی که تو روابط زن و شوهری قدیم نبود. اما حالم هم به هم میخوره از کثافت کاریها و زیر آبی رفتن ها و هویت عشق رو لکه دار کردنها و بر چیده شدن احترام و ادب و عقل از زندگیها با نام تجدد.
تو زندگیمون اگه وجدان رو در نظر داشته باشیم... دانشمون رو افزایش بدیم و تعصب بی منطق نداشته باشیم... به خوشبختی دو طرفه خیلی نزدیک میشیم.
و یه راه میانبر.... اگه عاشق حقیقی هم باشیم... این حرفا و بحثها چیزی بیشتر از طنزی بیهوده و بی ارزش نخواهد بود.
به امید اینکه خداوند به هر کسی به اندازه ی لیاقتش اعطا کنه... نه کمتر نه بیشتر!
تا اونجایی که هر کسی (به گفته ی قبلی خودم) از ریختن زندگیش به زیر پای طرف مقابل احساس غرور کنه.
16 نظر:
با نظرتون موافقم. چه مردسالاری و چه زن سالاری اصلا درست نیست. خوبه زندگی با عشق و محبت و درک متاقبل همراه باشه. اگه خودخواهی رو کنار بذاریم و خودمون رو جای طرف مقابل قرار بدیم هیچوقت کاری نمی کنیم که باعث ناراحتیش بشه.
اون کلمه متقابل بود:)
سلام پسرم.همين که ميگی :اگه هزار و یکی مسوولیت پای یک مرده:!!!عجب.کی گفته که همه مسووليت ها پای مرد باشه؟؟بجز يک جامعه مرد سالار.من هرگز اين را نخواستم و نميخوام.يعنی هيچ زنی نميخواد٫حالا اينکه بخاطر محدوديت های اجباری جامعه اجازه نداشته باشه٫اون حرف ديگری است.مثلا در عربستان سعودي٫زنها نميتوانند رانندگی کنند٫نه اينکه توانايی آنرا نداشته باشند٫ميبينيم که در بقيه دنيا٫از جمله در ايران٫زنها راحت رانندگی ميکنند٫ولی اگر یک خلاف رانندگی را زنی انجام بدهد٫فوری ميگويند :رن است ديگر.ولی در مورد مردان نميگويند٫مرد است ديگر.شايد بگويند احمق است يا خنگ است...ولی در مورد زنها گويی همان زن بودن کافی است و نيازی به دليل و بهانه ندارد.از طرفی حتمن در عربستان سعودی مردان مينالند که ای بابا همه مسووليت ها مال ما است٫کار کردن...و رانندگی کردن!!خوب اول بذار اون رانندگی بکنه٫بعد اگر نخواست٫غر بزن
شايد خودت خانواده هايی را بشناسی که به دليل فوت همسر(شوهر)زن به تنهايی و بسيار خوب از اداره کردن خانواده بر می آيد و علاوه بر کار بيرون از خانه٫داخل خانه را هم اداره ميکند٫ولی در مورد برعکس(يعنی مرگ زن)در بيشتر مواقع٫اگر نگويم٫هميشه٫مرد زن ديگری ميگيرد و همه هم خيلی راحت آنرا میپذيرند و ميگويند٫خوب بايد يکی باشه از بچه ها نگهداری کنه!!!!
تازه کار زن بيوه بسيار دشوارتراست٫چون نميتواند هرکاری را بپذيرد(به اخلاق جامعه توهين ميشود).به زنان حقوق کمتری ميدهند.ميگويند زنان از عهده اينکار بر نمی آيند٫در مجموع اگز مرد بايد از شش خوان رستم بگذرد٫زنان بايد از هقت خوان بگذرند.ولی در مجموع خانواده اش را به تنهايی اداره ميکند.ولی تا زمانی که شوهرش٫يا مرد خانواده زنده است٫اجازه نميدهند که از نيروی خلاقيت و کارش بهره برداری کند٫تا بتوانند بگويند که همه مسووليت ها پای ما است٫شايد چون ميدانند که اگر بهتر از عهده کار ها بر نيايد٫بدتر هم نخواهند بود.
به هر حال من اصولن و کلی در باره زن و مرد در جامعه حرف می زنم نه در باره رابطه آنها در ازدواج.که ۲۲ سال است که ازدواج کرده ام و جهازم٫کتاب چنس دوم٫از سيمون دوبوار بود و مهريه ام را در قباله ازدواجم(در يافت کرده)ذکر کرده ام.
علي جان سلام
اول بگويم بنده از فقر علم و دانش دو تا كامنت گذاشتم با نام other ya anonymous
اما مهم نفس كار بود كه خواند وبلاگ جالبت بود. نمي گويم تمام اما اكثر پست هاي اين صفحه ات را خواندم ولي فعلا سري به آرشيوت نزدم.
حالا متوجه مي شم چرا گفتي با بسياري از عقايد وبلاگم موافقي چون مي بينم منم با بسياري از ايده هاي وبلاگ تو موافقم... وبلاگت بوي منطق و احساس رو با هم مي ده
دو تا جمله از وبلاگت رو امانت گرفتم تا هم وبلاگ خودمو قشنگ تر كنم هم عده ي بيشتري رو با مفهوم قشنگ جمله هات آشنا كنم. اميدوارم ازم ناراحت نشي...
خب از تعارفات وبلاگي كه بگذريم به پست بحث برانگيز و جنجاليه و داغ فيمينيستيه شما مي رسيم.
بايد بگم كه با زيتا موافقم كه مشكلات توي جامعه ما واسه زنا كم نيست و مطمئنا هم ما توي يه جامعه ي دموكرات و قانون مدار زندگي نمي كنيم كه حتي مرداشم زير سلطه ي عدالت باشن چه برسه به زنهاش
اما من حس مي كنم منظور حرف علي چيز ديگه اي بود كه منم باهاش موافقم. يه جورايي پرت شدنمون از اون طرف پشت بوم.شايد زنهاي دوره ي ما فيمينيست رو به معني درست درك نكردن (البته فيمينيست فرقه هاي مختلف افراطي داره) اما فكر مي كنم بنيانگذار اين مكتب كه همون نويسنده ي كتاب مهريه ي زيتا خانم بوده منظورش فقط خودباوريه زنها بوده نه جنگيدن با مردها...
موضوع و شايد يه واقعيت كاملا ملموس اينه كه زن يه سري توانايي ها و مرد يه سري توانايي ها داره. و هيچ لزومي هم نداره كه اصرار كنيم كه ما مي تونيم همه ي توانايي هاي يه مرد يا يه زن رو داشته باشيم!
واقعيت جامعه ي امروزي اينه كه هر مردي هر چقدرم بي عرضه مي تونه بدون زن و هر زني هر چقدرم ناتوان مي تونه بدون مرد زندگي كنه... اما واقعا اين حسنه؟ واقعا اين افتخاره
توي گفته هاي زيتا هيچ آمار موثقي نمي بينم كه بشه با تكيه بهش گفت مردها بدون زن ها بدبختن ولي زنها نه. اين گفته صرفا به خاطر طن بودن كه به اين شكل افراطي بيان مي شه.
من مي تونم بيشتر از انچه شما زن بيوه ي موفق مي شناسيد مرد بي زن موفق براتون مثال بزنم
اما چرا اينقدر از اصل موضوع فرار مي كنيم؟
چرا ما نمي خواهيم بپذيريم كه به جنس مقابل احتياج داريم اين نياز يه ضعف نيست شايد يه مسير براي تكامل باشه. مث اين مي مونه كه اصرار داريم من مي تونم با يه بال هم پرواز كنم. شايدم بتوني اما هرگز به پرنده اي با دو بال نخواهي رسيد.
به نظر من هر نوع مكتبي كه باعث كورشدن آدم و نديدن واقعيت ها بشه مكتب مزخرف و ناپايداريه. همونطور كه مردسالاري نتونست تدام داشته باشه(عليرغم قدرت جسمي بالاتر مردها) زن سالاري يا فيمينيستي هم مدت زيادي نمي تونه رواج داشته باشه...
البته اينم اضافه كنم كه با اين جمله ات مشكل دارم: تو این شک نکنید که اگه قرار به جنگ برای بیشتر و بیشتر گرفتن بدون منطق باشه مردها حتما از زنها بیشتر به دست میارن!
با اينكه داري به نوعي مردها رو بي منطق تر جلوه مي دي. اما با همين يه ذره بي منطق نگاه كردنت هم مخالفم. بهت قول مي دم هر انساني مجزا از جنسيتش قابليت داشتن هر توانايي اكتسابي رو داره.
موضوع اينجاس كه زنها يكي از بزرگترين تواناييمون كه همون لطافت و ظرافته رو فراموش كرديم و مي خواهيم مث مردهاي جنگجو با شمشير حقمونوو بگيريم غافل از اينكه شايد پيروزي و شكست خيلي از جنگ ها به ظاهر براي داشتن قهرمان ها تنومند و قوي هيكل بوده ولي در باطن كارگردان اين پيروزي و شكست زن نحيف و لطيفي بيش نبوده...
به هر روي من فكر مي كنم اين روح جنگجويي و نفرت ماست كه امروز بين دختراي ايراني افزايش يافته نه قدرت استدلال و استقلالمون.
و اينكه قالب وبلاگت دوست داشتني و پست مدرنه
كامنت گذاشتن تو وبلاگت مث عوض كردن قالب مي مونه
بيشتر از 10 بار نظرامو نوشتمو ثبت نشد.
اما به خاطر پست هاي قشنگت نمي تونم كه نظر ندم
با اجازت نظرامو همه رو همين جا مي گم
راجع به پستت در مورد كار و سر شلوغ
فقط يه چيزي كار هميشه هست. هيچ وقت فكر نكن كار تموم مي شه. اما اولويت هاي زندگي آدمه كه تو هر مرحله فرق مي كنه. آدم هاي بي مسئوليت زيادي هستن كه حتي بعد از ازدواجم دنبال دوست بازي و بي قيد بند بودن هستن. پس يادت باشه هيچ وقت كار بهانه ي خوبي براي فراموش كردن اصل هدف زندگي نيست. چرا كه بشر هيچ وقت طمع و حرصش در بدست اوردن پول از بين نمي ره و اگه واقعا توقع به قول تو بي جاي يه دختر خانوم نباشه تو حاضري شبا هم كار كني. اما همون توقع و همون دوست داشتن تو ناخداگاه باعث قشنگ تر شدن زندگيت و فراموش كردن سختي هاي كارت مي شه
توقع هاي نابه جا رو جدي بگير (چشمك)
سلام به زیتا خانوم.
شما رو مادرم خطاب نمیکنم تا لطفا دیگه پسرم خطابم نکنید. باز حرفاتونو نمیپذیرم. تمام حرفهای شما از مخالفت با یه اصلی ناشی میشه که من بهش ایمان دارم. از قضا مسایلی رو گفتید که برای من قابل قبول نیستن. مثلن همین رانندگی. هاجر یه دوست و همکلاسی دوران دانشگاهمه. رانندگیشو همه ی کسایی که دیده بودن قبول داشتن. خب من هم قبول دارم! و عقیده دارم خانمها حتما باید رانندگی بلد باشن. ولی عقیده ندارم که برای رانندگی خانمها نه تنها ارجحتر از خانمها نیستن بلکه برابری هم ندارن. امثال هاجر کم پیدا میشن. اما برای خود هاجر هم رانندگی تو هر شرایطی رو توصیه نمیکنم. دوستی دارم (خانم) که سالهاست خودروی شخصی داره و کاملا مسلطه. یه بار ترمزش بریده بوده. میگفت پاهام بیحس شد و هیچ کاری نتونستم بکنم. این حالت برای آقایون به ندرک اتفاق میوفته ولی برای خانمها به کرات. سوای مساله تسلط به رانندگی به معنای تسلط رو گاز و کلاچ و فرمون... باز هم خانوما رو مناسب برای رانندگی تو هر شرایطی مناسب نمیدونم. شما تصور کنید تو یه جاده ی پرت یه خانوم تنها رو با یه ماشین پنچر شده...!! یا یه صحنه ی تصادف تو جایی که کسی نیست و خانم راننده هستن و به یه عابر زدن. اینا اجزای لاینفک رانندگی هستن که میتونن مشکلات اساسی برای یه خانوم باشن اما برای یک آقا نه. من که اصلا قرار گرفتن ..مثلا خواهر خودم رو تو این شرایط نمیتونم تصور کنم. بنا بر این رانندگیشو محدود میکنم به جاهای امنتر... و خارج شهر ترجیحا وقتی که ما کنارشیم. پس نمیپذیرم رانندگی خانومها رو به نسبت ۵۰ درصد تو جامعه. نمیدونم چه اصرار ی دارید برای اینکه تمام مسولیتهایی که یک انسان میتونه داشته باشه رو به عهده بگیرید؟ و ادعا هم کنید که از عهده ی همشون بر میاید؟ شما توانایی های ذاتی خودتون رو بچسبید ما هم توانایی های خودمون رو. اینطوری هم شما کارتونو کامل انجام میدید هم ما. شاید اینکه بخواید همه ی جایگاههایی رو که مردها گرفتن شما هم بگیرید از به کارگیری تواناییهای فوق العاده ای که فقط تو وجود شماست جا بمونید و جامعه ی بشری رو محروم کنید ازشون. همه ی روانشناسا میدونن که توانایی های ذهنی زن و مرد متفاوته. پس مسولیتهایی رو هم که باید بپذیرن متفاوت باید باشه. اگه بخواید توضیح مبسوط رو با مثال براتون میگم.
زیتا خانوم. تجربه ی کاری من ثابت میکنه که نمیشه حتی تصور کرد توانایی یک خانم رو تو خیلی کارهایی که مردها به خوبی از عهدش بر میان. و بر عکس! مثلا تو محیط کاری قبلی خودم.کار پیوند نخ تو سیستم نساجی تو مرحله رینگ تو تمام دنیا کار خانوماس. چون نیاز به ظرافت زنانه داره. اونجا به آقایون سپردن و مشکل کیفیت نخ چند برابر میشه. و از طرف دیگه کار مدیریت نیروی انسانی یه همچون محیط کارگری از عهده ی هر مردی بر نمیاد چه برسه به خانوم! جایی که اگه با یه کارگر حرفت بشه و اخراجش کنی وا میسته در کارخونه که چاقوت بزنه! جایی که تا سر کارگر داد نزنی واست تره هم خورد نمیکنه! اما کار مدیریت مالی کاریه که از عهده خانوما خوب بر میاد. و اینا همه رو من به چشم دیدم.
راستی تا حالا چرا آقایون اعتراض نکردن که چرا کار تو مهد کودک رو به اونا نمیسپارنو جای اونا خانوما رو نمیفرستن که تو معدن کار کنن؟
انصاف خوب چیزیه... و منطق از اون خوبتر...!
من گمون میکنم که اگه زنها میتونستن تمام کارهای مردونه رو انجام بدن بعد گذشتن ملیونها سال تجربه ی زندگی بشری... زنها... این موجودات زاید(مردها!!!) رو از از سر دمشون قیچی میکردن! چون مردها که بالاخره به زنها نیاز داشتن و نمیتونستن همه ی کارای اونا انجام بدن و دکشون کنن! مثلا بچه آوردنو!!! اما زنا میتونستن گلیم خودشونو از آب بیرون بکشن! دوران زور بازو هم که خیلی وقته به قول شما به سر رسیده. پس با نیروی ذهنتون از همین حالا اقدام کنید!
میبینید منو به گفتن چه مزخرفاتی واداشتید؟!؟۱؟
راستی... شما چرا ازدواج کردید؟؟؟
حرف آخرم رو بگم...
برای اثبات خودتون لازم نیست جای مردها باشید. کافیه به جامعه بقبولونید که کارهای شما هم با ارزشه. عسل بانو گفته کار خونه تکونی براش دیگه خسته کننده شده... قبول دارم! اما بخدا اگه نباشه که زندگی جهنمه! پس ارزش داره... شاید به همون اندازه ی پول در آوردن شوهرش. اینکه وقتشو... با... و برای بچه اش گذاشته ارزشمندتر از کار بیرون کردنشه. چون در عوض فرزند سالمتری رو تحویل جامعه و خانواده میده. اما شما یه جوری از کارای مردونه و زنونه حرف میزنید که انگار کارهای زنا که تا حالا انجام میدادن بی ارزش بوده و کارای مردا با ارزش. پس شما هم میخواید کارای مردونه انجام بدید. اینو هم بدونید که سود کار هر کدوم داره به دیگری هم میرسه.
پس بیاید ارزش کارهایی رو که با روح و روانتون سازگارتر بوده و انجام میدادید رو به جامعه نشون بدید.
اینم که حتما میدونید که کلی از ظرفیت برخی از رشته های دانشگاهی رو خانومها گرفتن و بعد از اینکه دیدن توانایی کار تو اون حوزه رو ندارن ازش استفاده نکردن و یه سری پسر بیکار موندن؟ اینطوری میخواید خودتونو اثبات کنید؟
انصاف خوب چیزیه... و منطق از اون خوبتر...!
سلام. جوابت رو توی وبلاگم نوشتم. بخون حتما
البته يه چيزايي از حرفاتو تو رانندگي قبول ندارم (چشمك) اما بازهم باهات موافقم كه براي اثبات خودمون (زنها رو مي گم) نبايد به كاراي مردونه رو بياريم. موضوع اينجاس كه الان مسئوليت ها فرق كرده. بهتره قبول كنيم براي يه مرد به تنهايي به دوش كشيدن بار مالي زندگي تو ايران بي اندازه كار سختيه. پس يه جورايي مجبورن زن و مرد تا حدودي مسئوليت هاي همو به دوش بكشن و بر مي گردم به حرف خودمو كه با دوبال پرواز كنن. اما بازهم در نهايت فكر مي كنم جمله ي خودت كاملا گوياي حس من هست :"نمیدونم فهم این مساله که هر دو طرف چه زن چه مرد تواناییها و استعدادهای خاص خودشونو دارن که قابل تنفیذ به دیگری به طور کامل نیست اینقدر سخته؟!؟!"
گاهي بي منطق برخورد كردن ديگران ما رو هم بي منطق مي كنه
چرا آپدیت نمی کنی ؟
با یکی از نامه های فروغ فرخزاد بروزم
man taze webloge shoma ro didam. bahsetoon ziba bod amma bishtar (fekr mikonam ba elm) tekyash ro ehsas o ye rabeteye 2tarafeye moteadel o manteghi az 2 adame manteghi bood. hamin ke 2ta adame moteadel be poste ham bokhoran khodesh kolli jaye shokre amma fenimism kheili bahse pichidetarie be nazar ta gereftane hagh o jang sare inke ki bayad javab pas bede. janbe falsafie feminism fekr konam jalebtar bashe.
حیف که دارم فمنیسم بازی رو ترک
میکنم
فقط از قول دکتر شریعتی بگم که هر نهضتی وقتی به اهدافش میرسه و چون تا اون موقع داشته رشد میکرده و در حرکت بوده دچار مشکل میشه و مجبور میشه یه سری کارهایی انجام بده که حتی شاید نقض ایدئولوژیشون بشه
فمنیسم هم مخصوصا تو ایران به این جا کشیده شده
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی