خداییش علمی قشنگتر و جذاب تر و مفیدتر از روانشناسی وجود نداره. علمی که اگه غم شغل فردا و آینده و نون ! در میون نبود بدون شک رشته ی تحصیلی دانشگاهم میشد.دیشب کار طراحی قالب جدید وبلاگم رو تموم کردم. یادمه از همون دوران راهنمایی هم، هر وقت کار هنری میکردم تو لحظه ی تموم شدنش احساس میکردم چیز مزخرفی از آب در اومده! اما فرداش که خستگی کار از تنم در میومد بود و دوباره نگاش میکردم ؛ میدیدم که چیز خوبی از آب در اومده! و به همین طریق علی آقای قصه مون همه ی جایزه های هنری راهنمایی و دبیرستان رو درو میفرمودن!!! حتی یادمه یه بار معلم پرورشیمون بهم گفت که این بار هم تو اول شدی اما اجازه بده که فلانی رو معرفی کنیم تا بی انگیزه نشه. و من هم پترسانه !!!! پذیرفتم!از تعارف گذشته اگه تنها یه استعداد تو وجود من باشه همین استعداد هنر های تجسمیه. حالا نگا نکنید طرح وبلاگم درپیته؛ بخاطر اینه که هنوز تو وب دستم را نیوفتاده!از اینا بگذریم...امروز صبح دوباره وبلاگم رو نگا کردم... خداییشش اونقدرا هم که دیشب فکر میکردم گند نزدم! همچین بد هم نشده! اما... اما نکته ی قابل توجه...اینکه... این فروید خداست !!! یه حرفی رو ازش هیچوقت فراموش نمیکنم. اصل جمله یادم نیست اما مفهومش این بود که : اصلیترین جنبه های شخصیت انسان رو میشه از ناخودآگاهانه ترین کارهای انسان شناخت. مثل طرز گذاشتن قاشق تو دهنش وقتی که تنها به گرسنگیش فکر میکنه... طرز قدم زدنش وقتی که تو فکره... یا همون چیزی که همه تون میدونید : آره... نقاشی کردنش!!!آره عزیزانم !!! این طرح فرتی که من دیشب واسه وبلاگم ساختم ، (با وجود اینکه کاملا از لحاظ ظاهری با قبلیش متفاوته) میتونه دقیقا جنبه های شخصیتی من رو نشون بده. همون قبلی هم اینطور بودها؟!؟1؟ اونم یه جنبه هایی رو به دقت نشون میداد. اما این یکی یه چیز دیگه است! نه... مثل اینکه یه استعداد دیگه هم دارم... روانشناسی!!!باورتون نمیشه؟!؟!؟همین چند شب پیش با یکی از دوستای قدیمیم چت میفرمودم... انگار طفلی عاشق شده! من تا حالا این دوستم رو ندیدم و تا حالا در مورد شخص ثالثی باهاش صحبت نکردم. اما بدون مکث اسم آقا پسرو بهشون عرض کردم! (کفت برید نه؟!؟!؟ یا به قول خودم : "کف پیچ شدی آره؟!؟!؟") حالا چطوری؟ فقط با خوندن وبلاگش! میدونید... آدم یاد میگیره که بتونه پس هر جمله ی به ظاهر عادی مخاطبش عالم درونش رو ببینه. خیلی جالبه ها !!!آره... یه زمانی خیلی کتاب روانشناسی میخوندم. کتابای خفن ها !!! اون وقت لذت میبردم که میتونم روابط اجتماعیمو و رفتارهای اطرافیانمو با قوانین و کشفیات و نظریه های روانشناسی تطبیق بدم و تحلیل کنم.جو گیر شدم...!!! اینو بگم : آدمی که به هر طریق...روانشناس نیست بمیره بهتره! در ضمن، اصلا نباید ازدواج کنه! تو این زمونه با این گسترش ارتباطات و تماسهای اجتماعی و برخورد های بین فرهنگها و اخلاقها یه نیاز بی برو برگشته! بدون این، هم خودش به جایی نمیرسه هم دور و بریاشو عذاب میده!از ما گفتن بود... برید یه کم روانشناسی بخونید...
بالاخونه
اینجا بالاخونه ی منه...
6 نظر:
سلام دايي.
من كه گفتم وبلاگت خوشكل شده. دلباز شده. آدم بي دليل احساس گرما مي كنه وقتي مي بينش. شايد به خاطر اون خورشيديه كه اون بالا گذاشتي يا به خاطر رنگ گندميه كه زمينه گذاشتي. بهر حال باحاله.
سلام.
تو اين چند روز كه اكانت نداشتم خيلي فعال شدي....
با نظرت در مورد روانشناسي موافقم. منم تا حدودي به اين موضوع علاقمندم و مطالعات كمي هم در اين زمينه داشتم قبلا. حالا ديگه يكمي البته مسير مطالعاتيم تغيير كرده و دارم روانشناسي كودك مي خونم. خوب لازمه ديگه. به نظرم رفتار شناسي از همش جالبتره. نمي دونم تو هم در اين مورد چيزايي خوندي كه مثلا از طرز نشستن افراد يا مدل تلفن جواب دادنشون يا مسير نگاهشون مي شه به تفكراتشون پي برد؟
يه فصل جالبي توي كتاب آنتوني رابينز هست در اين مورد كه به نظرم از همش جامع تر بود. فكر كنم خونده باشي.
الان چي مي خوني؟ كتاب خوبي اگه دستت رسيد به منم معرفي كن.
خوش باشي
سلام علی آقا . در با استعدادی شما که شکی نیست ،ولی اون قضیه خیلی تابلو بود.
نوشته هات خیلی جالب و گیراست.
در ضمن قالبت که محشره. آفـــریــن
سلام. ممنون كه جوياي حالم هستي. خوبم. پسرك هنوز نيومده. منتظريم. يعني يه جورايي سر كاريم ديگه....
حس آپ ديت كردن ندارم . آخري ها سخت مي گذره و كند.....
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی